محتسب ومست از پروین اعتصامی

ساخت وبلاگ

شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲ - 15:45 - محمدعلی پدرام -

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی

گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم

گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم

گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب

گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم

گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی

گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را

گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

سرود ه ی مرگ قو که در آهنگ ها گاهی می آید ...از حمید سبزه واری...
ما را در سایت سرود ه ی مرگ قو که در آهنگ ها گاهی می آید ...از حمید سبزه واری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tangavan بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 2:45